اول باید بگم که این‌دیگه آخرین آدرسیه که عوض می‌کنم قول می‌دم. در واقع به طرز احمقانه‌ای پتانسیل دور‌ موندن از این فضا رو ندارم!

1

بله با گونه‌ای مواجهیم که به عمیق‌ترین خوددرگیری‌ها مزین شده! و اون کسی نیست جز علی مشهدی:)

خب یه روز که گوشیم دست ماریا بود و داشت توی گروه کلاسمون می‌گشت بهم گفت این پسره چشه؟ و با هم یه الگوریتم خیلی خیلی عجیب و احمقانه براش کشف کردیم. مثلا فرض کنین من یه اطلاع‌رسانی مهم تو گروه کردم و بعدش همه اومدن حرف زدن و وقتی که ایشون می‌خواسته اظهار نظر کنه به بی‌ربط‌ترین پیام‌ها ریپلای کرده و جواب من رو داده اما خواسته خدایی نکرده دست روی پیام من نبرده باشه! به ماریا گفتم نه بابا الکی بزرگش نکن، من که کاری به کارش ندارم! و بله دقیقا ۵ بار رو نشونم داد که همین اتفاق افتاده. یا مثلا یکی از پسرها هست که به محض این‌که حرفی می‌زنه، جناب علی مشهدی علی‌رغم سکوت حداکثری‌ش توی گروه میاد به پیام این بنده‌خدا ری‌اکشن نشون می‌ده و در اغلب اوقات هم صرفا خنده‌ای چیزیه. و چندبار هم این‌جوری بوده که زده به سرش و برخلاف عادت همیشگیش داشته تو گروه یک‌سره حرف می‌زده و تا من جوابش رو دادم دیگه سکوت پیشه کرده:|

حالا از همه این‌ها می‌خوام بگذرم. عجیب‌ترینش این بود. متینا خیلی از نمره شیمی عمومی‌ش ناراحته و دائما داره توی‌ گروه یا به من غر می‌زنه اما هیچ‌وقت براش سوال نبوده که من چند شدم. یهو یه‌روز خیلی اتفاقی اومد پرسید تو چند شدی؟ و گفتم نمره‌م رو. آخرش گفت من به این علی‌مشهدی(در واقع فامیلیش رو گفت!) گفتم تو هم خیلی خوب نشدی احتمالا! دیگه منم پیگیر که منظورت چیه؟ گفت نمی‌دونم یهو بهم پیام داد که ازت بپرسم چند شدی:|

جل‌الخالق:|

2

من هنوزم دوست دارم رهام رو بکشم ها! :) کی میاد کمکم؟

3

بله در ترم آتی شاهد غر زدن بنده از مقادیر کثیری از انواع و اقسام آزمایشگاه‌ها خواهید بود:) [ و اگر براتون جالبه تنها تصمیمی که براشون دارم اینه که با علی مشهدی و رهام و مریم هم‌گروهی نباشم:| ]

البته فکر می‌کنم به عنوان کسی که انتخاب واحدش توی رند اول کل دانشگاه بوده گند‌های اساسی زدم:) مثلا با استادی اندیشه برداشتم که تا روز دوم هنوز فقط ۶ نفر باهاش برداشته بودن:دی

4

باز خوبی‌ش اینه که از دست اون مرتیکه روانی نجات پیدا کردم و دیگه ریاضی2 م با اون نیست!! فکر کن نشسته با خودش گفته خب من که از بچه‌های کلاس اینا جز دو سه نفر بدم میاد بذار به همشون از دم 16 و 15 بدم حالشون جا بیاد دیگه واسه من شاخ بازی درنیارن:) به به:)

امیدی به معدل بالای این ترمم نیست حقیقتا!

5

من ورودی جدید بودن رو حقیقتا دوست دارم و نمی‌خوام این ترم حتی شروع شه که بعدش بخواد تموم شه و بعدترش بخوان ورودی‌های جدید بیان!

تازه یکی از بچه‌های کنکوری مدرسه روی میز‌ش به عنوان هدف نوشته بود بیوتکنولوژی تهران! آه. می‌خواستم برم بزنم رو شونه‌ش بگم داداش دمت گرم:|| ولی بی‌خیال جان جدت:/

 

پ. ن1: تو خونه این‌جوری شدیم که یکی یه چیزی می‌گه همه یک ربع زل می‌زنیم به پرده روبه‌رومون. و بعد از یک‌ربع بالاخره یکی یه جوابی بهش میده و دوباره یک ربع بعدی خیره موندن انتظار ما رو می‌کشه:دی

پ. ن2: خب عزیزم گرچه دلم برا خودمون بودن تنگ می‌شه اما سفره چهارنفره آرامشش به مراتب بیشتره اما سفره پنج‌نفره دوست‌داشتنی‌تره:) و آه و امان از سفره‌های شش‌نفره. واضحا حوصله سربرن:|


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها