دارم از اون پاستیلهایی میخورم که اون روز جلو زیرج نخوردم:) نیوشا و دوستش از دم دکه پشتی اومدن پیشم و نیوشا بهم سلام کرد. دوستش پاستیل رو بهم تعارف کرد و گفتم ممنون نمیخورم. یهو نیوشا پاستیلها رو از دست دوستش گرفت و گفت از دست پسرا قبول نمیکنی نه؟ بیا بردار.» منم اینجوری بودم که : گفتم که نه ممنون:|»
ولی واقعا الان که فکر میکنم اگه خود نیوشا میداد بر میداشتم چون سه ساعت بعدش که رفتم خونه تو راه برا خودم پاستیل خریدم:دی
درباره این سایت